Saturday, October 15, 2005

عاقبت

روز و شب فکر من اینست که قضا
عاقبت منزل ویران به کجا می دهدتم
***
از خیال تو مرا می رسد آن تیر بلا
که نهان است و زغیب می زنتم
***
از ازل بود و چنان خواهد ماند
در پی دوری عشق مرغ وصال خواهد خواند
***
گرخزان سخت بیافتد به دل عاشق ومست
و ز پی اش باد بهار رقص کنان باشد و هست
***
گر تو مه رویی و خوش پیکری و دل می بازی
به جرمی دل غمگین مرا حبس دلت می سازی
***
تو مپندار که منزل ز برِ ما بردی
شهد انگور و شرنگ را به ساغر خوردی
***
هر چقدرسخت شکن هستی و مرمر صفتی
عاقبت طعمه ی چنگال ناانکارعشق درزحمتی
نوامبر/87/رضا

Saturday, October 08, 2005

خداوندا

خداوندا:خدایا
به قربان سر عالی جنابت
دمی یک نیمچه لطفی هم به ما کن
اگر وقت مبارک را نگیرم
سراپا نه:ولی گوشی به ما کن
ز وقتِ خلقت و پیدایش ما
چرا خون است همه جاها هویدا؟
همه خاک زمین غرقِِِ به خون شد
زمین و آسمان رنگ جنون شد
شدیم آلت دست آن جنابت
چنانچه خوکچه ی هندی به ما شد
ولی خوکچه برای نسل انسان می دهد خون
نمی دانم که خون ما چه ها شد
ز لطف و مرحمت دادی ندایی
فرستادی رسولها با پیامی
که تیر خشم تو خونها بریزد
اگر کس پیش تو برپا بخیزد
یکی آمد بکشت فرزند خود را
که در راهت کند قربانی آنرا
یکی نازل بشد بر سرزمینی
که امروز مردمان اورشلیمی
مقدس سرزمین آن جناب را
به خاک و خون کِشند با هر دلیلی
یکی آمد بشد مصلوبِ راهت
که شاید کس بفهمد آن ندایت
یکی را داده ای تیغ برنده
درخت دین او را خون برنده
که دینش خون بخواهد تا بروید
که کفر است هرکسی غیرتو گوید
همه در راه تو جان را بدادند
که ما را آگه از خشم تو سازند
همه گفتند که تو آگاه ز غیبی
رحیم و رحمن وعاری ز عیبی
همه دانی ز فردای قیامت
چه کس دوزخ رود ویا به جنت
بیا و رحمی هم بر حال ما کن
دگر بازی بس است ما را رها کن
نوامبر/88/رضا

Saturday, October 01, 2005

نوید

چولبخندِ گلی بر رهگذرها
زمستان را نویدیست بر دل ما
***
گل قاصد و شاید پیک شادی
رساند ست این نوید همراهِ بادی
***
که فصل سرد و بی روح زمستان
وجود چون ترا خواهد بدرمان
***
چو نازل گشته ا ی بر پهنه ی خاک
نهادی منتی بر هر دل پاک
***
قدومت باد مبارک ای گل ناز
که امروز چشم دنیا شد به تو باز
***
اگر پای ترا آزرده کرد خار
بدان چشم مرا هم می کند زار
جون/1990/رضا