Saturday, October 08, 2005

خداوندا

خداوندا:خدایا
به قربان سر عالی جنابت
دمی یک نیمچه لطفی هم به ما کن
اگر وقت مبارک را نگیرم
سراپا نه:ولی گوشی به ما کن
ز وقتِ خلقت و پیدایش ما
چرا خون است همه جاها هویدا؟
همه خاک زمین غرقِِِ به خون شد
زمین و آسمان رنگ جنون شد
شدیم آلت دست آن جنابت
چنانچه خوکچه ی هندی به ما شد
ولی خوکچه برای نسل انسان می دهد خون
نمی دانم که خون ما چه ها شد
ز لطف و مرحمت دادی ندایی
فرستادی رسولها با پیامی
که تیر خشم تو خونها بریزد
اگر کس پیش تو برپا بخیزد
یکی آمد بکشت فرزند خود را
که در راهت کند قربانی آنرا
یکی نازل بشد بر سرزمینی
که امروز مردمان اورشلیمی
مقدس سرزمین آن جناب را
به خاک و خون کِشند با هر دلیلی
یکی آمد بشد مصلوبِ راهت
که شاید کس بفهمد آن ندایت
یکی را داده ای تیغ برنده
درخت دین او را خون برنده
که دینش خون بخواهد تا بروید
که کفر است هرکسی غیرتو گوید
همه در راه تو جان را بدادند
که ما را آگه از خشم تو سازند
همه گفتند که تو آگاه ز غیبی
رحیم و رحمن وعاری ز عیبی
همه دانی ز فردای قیامت
چه کس دوزخ رود ویا به جنت
بیا و رحمی هم بر حال ما کن
دگر بازی بس است ما را رها کن
نوامبر/88/رضا

2 comments:

Anonymous said...

reza jan vaghean in sheret mahshar boooooood ........

yek shaer fogholade ba ehsaso maheri ..

Anonymous said...

shere ghashang va zibaee bod reza jan ...
mamnon az inke be man sar mizani