کسی از درون من نظاره می کند
کسی که مرا ازمن بیگانه می کند
کسی که اصل من است
درون جمجمه یاری نمی کند
و درگذشت پاییزها
مرا به یگانگی خویش
هی هی میزند
کشا لگی کوله بار ناخواستها
برتارپود صداقت
زخم می زند
کسی از درون
با من حرف می زند
کسی که من است
در خلوت من
و منٍ گمشده درزمان
ازخودم می رنجم
و دست بیگانگیم را
که دیگرٍ من است
می فشارم
تا یکی شویم
من می خواهم ازاندیشه ها
ریشه ها سازم
می خواهم من باشم
اکتبر1997
رضا
No comments:
Post a Comment