Tuesday, September 13, 2005

گذشت

روزی گذر خواهم کرد
از محله ی پیوندمان
وتراخواهم خواند
وزمین را گواه می گیرم
ودیوارهای بلند آجری را
که تک تک شمرده ام
افسوس
که آسمان محله ی پیوندمان
دیگر رنگ باخته است
مرگ ابرها را بیاد می آوری؟
که حیات می بخشید
علف های هرزه جوی لجن را
که طبیعت محله ی ما بود
آری
همه رنگ باخته اند
ومن چه غریب وار
دلم می سوزد
به یاد می آورم
تلاطم چهره ات را
که معصومانه
رنگ می باخت
از تماس دست من
ولحظه ی انفجار دل را
که به امداد زبان شعله گرفت
تو مپندار که از یاد رود
آری
روزی ترا خواهم خواند
وزمین را گواه می گیرم
و دیوارهای بلند آجری را
که تک تک شمرده ام
آگوست1988
رضا

2 comments:

Anonymous said...

salam .....cheretoo khoondam kheyli ghashang bood behet enmikhordd in ghadr ehsasati bashi ...

good luck guy

Anonymous said...

sorry she`r manzooram bood