Wednesday, September 14, 2005

سکوت مکن

من می خواهم با تو بسوزم
من بارها تماشاگرفریاد موجهای غمگین بوده ام
توازاعماق دریایی با من سخن می گویی
که زندانیش سزاوار این ناخواستها نیست
من نمی خواهم تماشاگه باشم
من می گویم دیگران باید باور کنند
همانگونه که من باور کردم
توباور کردی
بگذارشعله های نگاه سخن بگویند
نگاه دنیای سکوتی ست سرشار از تمناها
پس مرابا خود بسوزان
بگذارخاکستر ما را بادی
که راهی دشت پر از شقایق است
برای قلبهای بیزار از هستی
به ارمفان ببرد
مرا با خود بسوزان
وتازیانه های شعرت را
بردل شبی فرود آور
که زندانی بی قلم رامی آزارد
توطغیان ویرانگردریا را می شناسی
حادثه را بر این پیوند نابرابر اخطار مکن
تواز برابری لبریزی
من هم درکلامت سهیمم
ودرکنجکاوی نگاهت
پر از بود و نبودم
مرا با خود بسوزان
رضا

No comments: